گاهی اوقات توی کوچه‌پسکوچه این شهر، در میان ساختمان‌های بلند و کوتاه، هستند آدم‌هایی که همت بلندی دارند و با وضعیت خاصی امرار معاش می‌کنند و با دیدنشان از اینکه با آنها زیر آسمان این شهر زندگی می‌کنی خوشحال هستی.  

مادر نان داد

همشهری‌آنلاین‌-شیدا اصغری: هستند زنانی چون ملیحه آزادی که کمر همت بسته‌اند تا اجازه ندهند زیر بار زندگی کمرشان خم شود. ملیحه آزاده، نانوایی است که گفت‌وگو با همشهری محله را پذیرفت تا ما هم بدانیم چگونه همراه در روزگار سخت سرد و گرم چشیده است.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

سوژه جالبی بود. یک زن نانوا. تا به حال ندیده بودم زنی در شهر شغلش نانوایی باشد. نشانی‌اش را گرفتم و رفتم سمت بلوار نیکنام، خیابان نظرآهاری. نانوایی لواشی را که میانه کوچه‌ فتحعلی آشتیانی در محله نیکنام بود پیدا کردم. از جلو در نانوایی که در خلوت ظهر کسالت‌بار می‌نمود نامش را صدا زدم. زنی از پشت دم و دستگاه تنور نانوایی بیرون آمد؛ ناگهان جا خوردم. نمی‌دانم چرا، در تصورم منتظر زنی حدود ۵۰، ۶۰ ساله بودم. ولی با ملیحه آزادی که تنها ۳۰ سال دارد آشنا شدم. ساده و بی‌تکلف حرف می‌زد. اگر در نانوایی‌اش حضور نداشتم باورم نمی‌شد که زنی جوان و چنین ساده بتواند از پس کار سخت نانوایی برآید. به او می‌گویم: :من از نانوایی رفتن متنفرم. صف و معطلی‌اش به کنار، هرم گرمای نانوایی هیچ‌وقت مرا راضی به نان خریدن نمی‌کند. آن‌هم در فصل گرما. تو چگونه تحمل می‌کنی؟» جواب آزادی خیلی ساده بود و جای بحث باقی نمی‌گذاشت: «مجبورم». 

مـادر نان داد | دیدار با بانوی هم‌محله‌ای که نانواست

 برای لقمه‌ای نان

از لهجه آذری‌اش معلوم است‌ زاده تهران نیست. ۱۰ سال پیش که تازه عروس بود به امید ساختن زندگی جدید، همراه همسرش به تهران آمد. همسرش نانوا بود. اما چرخ زندگی‌شان سخت می‌چرخید. چند سالی گذشت تا اینکه ملیحه روی دیگر زندگی را دید و باید غیرت خود را نشان می‌داد. خودش درباره تصمیمش می‌گوید: «اعتیاد همسرم بلای جان زندگی‌مان شده بود. باعث شده بود کار نکند و درآمدی نداشت. دو دختر دارم که ۸ و ۵ ساله هستند. به خاطر آنها هم که شده بود باید کار می‌کردم و گلیم خودمان را از آب بیرون می‌کشیدم.»

در این شهر درندشت هر داستانی را می‌توان شنید. زنان سرپرست خانوار در شهر و محله‌مان کم نیستند. اما عموماً شغل‌هایی که زنان سرپرست خانوار انتخاب می‌کنند متناسب با روحیه زنانه است. دلیل اینکه در تصورم زن نانوای هم‌محله‌ای ۵۰، ۶۰ ساله بود به این دلیل بود که زنان نسل قبل راحت‌تر با مشکلات کنار می‌آمدند و تن به سختی کار می‌دادند.

اینها را که به آزادی می‌گویم، نگاهی به دور و برش می‌اندازد و وقتی مطمئن می‌شود مشتری ندارد شروع می‌کند به توضیح دادن: «شروعش سخت بود. اما بایدکاری می‌کردم و خرج دخترها و زندگی‌ام را در می‌آوردم. ۴ سال پیش بود که به این محل نقل مکان کردم و این نانوایی را که طبقه بالایش خانه‌ام است اجاره کردم. درست است که همسرم نانوا بوده اما دلیل نمی‌شد کار نانوایی را بلد باشم. تنها کاری که به نظرم رسید نانوایی بود. مغازه را اجاره کردم. کارگر نانوا گرفتم و خودم هم کنارشان ایستادم و یاد گرفتم. حالا همه کار نانوایی تا خمیر درست کردن و نان پختن را می‌توانم به تنهایی انجام دهم.»

این زن نانوا درباره سختی کارش می‌گوید: «اینکه می‌گویید کار زنانه نیست درست است. کار سختی است. از گرمای نانوایی بگیرید تا خمیر درست کردن و سرپا ایستادن. خمیری که درست می‌کنیم تا ۴۰‌کیلوگرم وزن دارد. درست است که به بلند کردنش عادت کرده‌ام اما کمر درد و پادرد همراه روزهایم شده‌اند.»  

همه هم‌محلی‌های من

گاهی اوقات وقتی درگیر زندگی هستیم، از آدم‌ها توقع داریم. از همسایه‌ها توقع داریم. می‌خواهیم همه ما را درک کنند ولی ملیحه خانم این‌طور نیست. با همان سادگی‌ مثال‌زدنی‌اش می‌گوید: «چه توقعی؟ نه. همه‌شان خوب هستند.» او در جواب این سؤال که کار کردن تو برایشان عجیب نیست می‌گوید: «بله عجیب بود. شاید هنوز هم باشد. اوایل که کارم را شروع کردم آنقدر تعجب کرده بودند که به زبان می‌آوردند. هم آقایان و هم خانم‌ها. خیلی‌هایشان هم در این‌باره حرف می‌زدند و دلیل نانوا شدنم را می‌پرسیدند.»

اما در این میان دخترانش، تنها کسانی که مخالف کار کردن آزادی هستند: «همیشه ابراز ناراحتی می‌کنند. کار نانوایی طولانی مدت است. از صبح زود شروع می‌شود تا دم دمای غروب ادامه دارد. آنها هم همیشه تنها هستند. دوست دارند کنارشان باشم و به آنها برسم. اما مشکلات زندگی اجازه نمی‌دهد وقتم را تمام و کمال برای آنها بگذارم.»

ملیحه آزادی به دلیل اعتیاد همسرش این ۴ سال را به هر نحوی بوده گذرانده و خودش می‌گوید: «نانوایی درآمد زیادی ندارد. من می‌توانم ماهی یک میلیون تومان اجاره مغازه و ماهی ۳۰۰، ۴۰۰ هزار تومان کرایه خانه را بدهم و در این چند سال نتوانسته‌ام حتی ۱۰۰ هزار تومان هم پس‌انداز کنم.» ولی با این حال ملیحه توانسته است همسرش را به کمپ ترک اعتیاد بفرستد و روز مصاحبه همسرش هم حضور داشت و یک روز بود از کمپ برگشته بود. ملیحه امیدوار بود همسرش بتواند در کنارش کار کند تا همراه یکدیگر از پس مشکلات زندگی برآیند.  

-----------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۴ در تاریخ ۱۳۹۳/۰۲/۳۰

کد خبر 785804

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha